سیاوش اردلان | 2012-10-22 ,20:23
برای او، اولین مصاحبه با یک رسانه برون مرزی بود. برای من
اولین مورد آشنایی نزدیک با یک روحانی. شماره تلفنش را از احمد منتظری گرفتم. بیدلیل
هم نبود که شماره احمد قابل را به من میداد. احمد قابل از مریدان آیت الله منتظری
بود هر چند دیدگاههای مذهبیاش از آیت الله امروزیتر بود.
هنوز عذاب وجدان دارم که چرا من باعث شدم بعد از آن مصاحبه
جنجالی علیه رهبر ایران، طعم اولین زندان دراز مدت را بچشد. در اوج روزهای جنگ
قدرت بین طرفداران رهبر و جناح اصلاح طلب، کوچکترین لرزشی را هنگام جواب دادن به سوالم
درباره دستگیری یک نماینده اصلاح طلب مجلس ششم در صدایش نشنیدم:
من هیچگونه ابایی ندارم از اینکه عرض کنم خود مقام رهبری
هم در اینگونه حملات به مجلس و اصلاح طلبان، نقش اصلی را بازی کردند. یعنی ما که
نمیتوانیم تا ابد مسایل را به این و آن حواله کنیم. در اینکه خودمقام رهبری در
جسارتی که دیگران الان پیدا کردهاند، نسبت به مجلس و نسبت به قوه مجریه و خصوصا قوه
قضاییهای که دارد با این دوقوه برخورد میکند، در اینکه این جسارت را آنها پیدا
کردند ناشی از موضعگیریهای خود رهبری است، هیچ تردیدی نمیشود کرد. یعنی هم به
لحاظ دینی و هم به لحاظ قانونی، ایشان موظف هستند که تابع رای اکثریت ملت باشند.
از دیماه ۱۳۸۰ که بخاطر این مصاحبه ۱۲۵ روز زندانی کشید تا
امروز که فوت کرد احمد قابل بین زندان و بیمارستان و دادگاه در رفت و آمد بود.
آنچه از صحبتهایم با او برداشت میکردم این بود که خودش را بیشتر از اینکه یک
فعال سیاسی بداند یک آمر به معروف میدانست که تکلیف دارد صرفا تکلیف دینی خودش را
در برابر آیت الله خامنهای انجام میدهد. چه از طریق مصاحبه چه از طریق نامه
نویسی. آمر به معروف را نمیدانم. اما میدانم نمونه بارز یک زندانی وجدان بود.
حکومت معمولا با آنهایی که به شکل فردی انتقاد میکنند
اینقدر کاری ندارد که با منتقدانی که فعالیتهای سازماندهی شده دارند. اما گویی
این قاعده شامل حال احمد قابل نمیشد. انگار با هر زندان و بازجویی و محاکمه بر شهامتش
افزوده میشد. نه تنها بعد از آن مصاحبه به من اطیمنان داد که به تصمیم خودش رو در
روی رهبر قرار میگیرد که حتی وقتی از زندان بیرون آمد و دوباره صحبت کردیم، مجددا
به من همان اطمینان را داد. یعنی اینقدر ملاحظه و معرفت داشت که نخواهد من بابت
عواقت آن مصاحبه احساس گناه کنم هر چند هزینهای که به خاطر آن مصاحبه داد اصلا با
حس شخصی عذاب وجدان یک خبرنگار قابل قیاس نبود.
مثل هر روحانی که خودش را یک مبلغ میداند، حتی در مکالمههای
تلفنی و مکاتبات ایمیلی دعوت به خداپرستی و پرهیز کاری را از قلم نمیانداخت. اما در
ذهن و قلب خودش بیشک غوغایی به پا بود. با تفسیرهایی که میخواست از دین و از
آموزههای اسلامی ارائه دهد مرزهای قبض و بسط شریعت را در مینوردید. به پذیرش
اختیاری حجاب رسیده بود ولی هنوز با مقولههایی مثل همجنسگرایی و خودراضایی مشکل
داشت. اما هیچ مشکلی در پذیرش اصل دمکراسی نداشت.
بعد از هر مصاحبه رادیویی که با او داشتم به قول خودش یک
مصاحبه غیر رسمی هم داشتیم که برای من به مثابه ارضای حس کنجکاوی بود و برای او میل به روشنگری. فکر کنم اولین بار
از احمد قابل بود که شنیدم اگر اسلامی بودن یک جامعه را بر اساس رعایت اصول اسلامی
بسنجیم، جوامع غربی از امثال ایران و عربستان اسلامی ترند. در جرگه روحانیون پیشرو
قرار داشت. خیلی پیشرو.
اما این عقایدش نبود که احمد قابل را احمد قابل کرد. او
مردی بود که حتی از طرف حکومتیها چهرهای قابل احترام بشمار میرفت و از طرف
اصلاح طلبان و سکولارها نمادی از روحانیت اصیل و اصالتی از دست رفته. گاهی اوقات
که قطع مکرر ارتباط تلفنیاش وسط مصاحبههای انتقادی و شماره گیریهای دوباره و دوباره
من میرفت تا به یک بازی بیمزه تبدیل شود، داستانهایی که در این میان از کل کل کردن با بازجوهاش
تعریف میکرد مایه انبساط خاطر میشد.
با شخصیتی که از احمد قابل سراغ داشتم مطمئن هستم اگر در
انتخابات مجلس خبرگان رد صلاحیت نشده بود و به فرض محال به این مجلس راه پیدا میکرد،
آدمی نبود که از ترس داغ و درفش سکوت کند. از رویهای که حکومت و رهبر حکومت در
پیش گرفته آزرده بود ولی چون با
شیوه براندازی هم میانه خوبی نداشت بشدت احساس مسئولیت توام با استیصال میکرد. به
یاد همرزمش درگذشتهاش هدی صابر در وبلاگش نوشته بود: سرافکنده از این زندگی
ننگینم و شرمسارانه هنوز نفس میکشم.
به عنوان خبرنگار و مصاحبهگری که ناچار به زندگی در خارج
از کشورش و آشنایی دورادور با چهرههای درون مرزی است، بیشتر از همه دوست داشتم
احمد قابل را میدیدم. صفات خوب انسانی میتواند از لابلای هر طرز فکر مخالف یا موافق
سیاسی و مذهبی، یک انسان را به خود جذب کند. احمد قابل این صفات را داشت. ایران
امروز یکی از جسورترین فعالان سیاسی و اندیشمند خودش را از دست داد.